گاهی غمگین....گاهی شاد.... | ||
سلاااااااااام سلاااام سلااام دوستای گلم...چه خبرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ راستش تو یه ماه اخیر اتفاق های خیلی عجیبی افتاد خیلی خیلی عجیب.......وخیلی هم ناراحت کننده... در متن زیر به شرح این اتفاقات ناگوار خواهیم پرداخت:::: اتفاق اول:علیرغم همه ی تلاش های ما برای المپیاد زبان....ما المپیاد خود را به شدت خرابیدیم...بعدش هم همه گفتند خاک تو سرتون ....
اتفاق دوم:برای روز معلم برنامه داشتیم که توی این برنامه گفتند با هر لباسی که دلتون میخواد بیاین..ما هم با هر لباسی که دلمون میخواست رفتیم..اما...اما...بهتر بود که نمی رفتیم چون که مدیرمون شاکی بود که چرا؟؟؟چرا؟؟؟پوشششتون در اون روز نامناسب بوده و به همه ی ما نمره پرورشی 10!!!!! و انضباطی دور از انتظار رو وعده داد..واز اون روز به بعد دیگه برنامه ها رو اجرا نمیکنم(من مجریه توانایی هستم و برنامه های زیادی رو اجرا کردم)،دیگه اداره هم نمیرم....
اتفاق سوم:با دوست صمیمیم دعوا کردم..اونم نه یه دعوای الکی بلکه با مامانش کلی دعوا کردم سر تولدش....هی روزگار!!!!هر کی مارو میدید میگفت شما راس 3 روز اینده اشتی میکنید اما خوشبختانه الان 2،3 هفتست که با هم قهریم...(البته خیلی هم خوشحالم...دختره ی عقده ای چندش)
اتفاق چهارم:رها دیگه زیاد جلوی دوربین نمیاد و من روز های شنبه باید کلی دعا التماس کنم تا بتونم ببینمش...
اتفاق پنجم:اون روز سر صف با اینکه من درحد تیم ملی برای این مدرسه زحمت کشیدم...اما روز جشن از من هیچ تقدیری نکردند...عوضش یه دختره ی چندش دیگه شد دانش اموز فعال...اوغ..حالم به خورد
اتفاق ششم:من به طرز عجیبی احساس میکنم جاستین بیبر خوش قیافست...اما نباید اونطوری باشه چون که من به همه ی دوستام گفتم حالم از اون به هم میخوره و اون یه پسر پررو و مسخرست حالا اگه ببینند من از اون خوشم میاد بدبختم...(البته به پای رها جونم که نمیرسه..)
خوب اینم اتفاقات من....تا یه اپ دیگه بدرود [ چهارشنبه 91/3/3 ] [ 3:12 عصر ] [ صبا ]
|
|