گاهی غمگین....گاهی شاد.... | ||
دوستای گلم بازم سلام این یه شعریه که جدیدا گفتمیعنی همین چند روز پیش... خودم و مامانم که خیلی دوستش داشتیم حالا برای شما هم میذارم تا ببینم شما چه قدر دوستش دارید... فقط نظر فراموشتون نشه...please فکر مردم.... همه ی فکر مردم چیزی واسه ناهاره بعدش به فکر شامند،بعدش ناهار دوباره فکر غذا و پولا،مغزاشونو سوزونده چیزی برام نذاشته،جز خاکستر مونده خاکسترا رو میدم به دست باد امشب طلسمشون دور بشه،از زندگیم امشب بادم قبول نداره سنگینی صداشون صدای داد و فریاد به فکر فرداهاشون گریه های مجنونی،خنده های افسونی لیلی کجایی حالا؟شیرین پیشم میمونی؟ همه داراییم حالا هشت کتابه سهرابه ته فالی هم به حافظ کار شبهای نابه ایمان بیاوریم هم کار فروغه حالا اما به فصل زرد نه بلکه به اسمون ها اونجا همیشه بوده پر از سکوته ابی اینجا چرا سیاهه؟یالا بده جوابی ای پریا کجایین؟احمد دنبالتونه میخواد بگرده بازم،دنباله اون غلومه کاش نیمارو ببینم بپرسم حال مهتاب ببینم میتراود به شبهای پر از خواب؟ اما صدای پای ابم دیگه نمیاد گلش کردن دوباره؟خدا رو خوش نمیاد.....
[ یکشنبه 91/5/15 ] [ 3:52 عصر ] [ صبا ]
|
|