گاهی غمگین....گاهی شاد.... | ||
در میان بادهای سرد و انبوه زمستان در میان اسمان سخت و دلگیر زمستان کودکی در یک خیابان،سخت مشغول به کار است کار او جمع اوری خرده نان است در میان دست و پای عابران در میان سوز و سرمای زمستان کودک اما با لباسی نازک بی یال و پر با لباسی نخ نما و بی ثمر همچو جوجه از پی مرغ و خروسی از برای زندگی مینشاند گرد اندوه و غم دلخستگی عابران از هر طرف بر سوی او ارند هجوم کودک اما بی خیال اسمان است و عموم از برای او در این دنیای بی رحم و مروت نیست جایی از برای زندگی و حمد و قوت در دل خود رازها دارد با این زندگی راز هایی از غم و اندوه و رنج و خستگی کودک است اما برابر با هزاران پیر دانا دیده است ناراحتی از این سبب گشته توانا کودک از گرمای قلبش میشود هر روز بیدار میرود دل خسته و ارام سوی عابران گرمی قلب نحیفش گشت امروز تمام میرود ارام و ارام تر به سوی اسمان
[ جمعه 91/3/26 ] [ 1:53 عصر ] [ صبا ]
|
|